نتایج جستجو برای عبارت :

استادیو | استادت رو پاس میکنی ؟

 
 
استادت رو پاس میکنی؟ برای همه دانشجوها نمره خوب گرفتن و پاس شدن خیلی مهمه و برای اینکه بتونی از یه استاد نمره خوب بگیری علاوه بر درس خوندن و تلاش باید استادت رو بهتر بشناسی،‌ مثلا بدونی چطوری امتحان میگیره، چیا براش مهمه، اخلاقش چطوره، حضور غیاب میکنه یا نه!
اینجاست که اُستادیو بهت کمک میکنه تا نظر بقیه رو مورد استادت بخونی و بتونی از تجربیاتشون استفاده کنی. خودتم میتونی بری نظرت رو در مورد استادت تو اُستادیو ثبت کنی و به بقیه کمک کنی!
پ
راستی یه سوال؟
اگر یه روز متوجه بشی منزل جدیدی که اجاره کردی دیوار به دیوار منزل استادتونه  چه میکنی؟
تازه استادت هم یه آدم معمولی نیست یه متخصص ویژه درهمه امور!
شاید میگی خوب خیلی کارها
من نمیگم تاخودت بیشتر فکرکنی
اما شک ندارم که یکی از آن خیلی کارها اینه که میگی خوب هروقت سوال داشته باشه میرم ازش میپرسم .
خوب حالا این استادت که متخصصه همه چیزهست فکرمیکنی چندتا سوال ازش داشته باشی ...
تازه تو دراین خانه جدید مستاجری ودیر یازود باید ازاینج
بیا ...
بفرما فاطمه خانوم...
به خودت غره میشی که تاریخ تحلیلی صدر اسلامو از نیکلسن و ابن خلدون و عزالدین اثیر بهتر بلدی ...این میشه نتیجه اش ...میری میشینی جلو تلویزیون بلکه خبری از قتل عام نیرو های امریکایی منطقه بشنوی و ...و فرداش واسه امتحان میفهمی بیش از حد فشلی تو تاریخ ...و هر چی به یکی از بچه های اهل تسنن کلاستون پیس پیس میکنی که دخترم...گلم...عمر مقررات ذمه گذاشت یا ابوبکر؟؟یه نگاه اینطوری بهت میکنهکه نمیدونم...!
در نهایت مجبور میشی تا الان بید
من شاید در تعاملات اجتماعیم آدم صمیمی‌ای به نظر برسم،
اما یه سری اصولی دارم که هرطور حساب میکنم و حتی تلاش میکنم نمیتونم ازشون تخطی کنم و گاهی باعث سوءتعبیرهایی است!
وقتی استاد گرانقدر (و بدون تعارف) دوست‌داشتنی‌ترین استادت مصرانه میخواد تو رو از جلسه‌ی اون سرِ شهر با خودش بیاره دانشگاه، باید بهش چی بگیم؟
بعد کجا بشینم؟ جلو آخه؟؟!
عقب؟ :/
اونم وقتی داره صندلی جلو رو برات خالی میکنه..

حس غریبی است و تجربه‌ای سخت...
غریب‌تر و سخت‌تر از آنچه
۱. واقعا نمیدونم ملت چطوری چند شغله‌اند یا چطوری چند تا پروژه رو با هم ساپورت می‌کنند و یا حتی چطوری چند درس همزمان رو برای کنکور میخونند؟
من همین که شاغل شدم و درس هم دارم و خانواده‌داری هم میکنم نظم فکریم از اساس به هم ریخته :/
ولی من قول میدم بتونم خیلی زود اوضاع رو مدیریت کنم..
۲. این ماجرای شهردار تهران خیلی ناراحتم کرده. امیدوارم این آخرین نفری باشه از افراد آشنایی که چنین ماجرایی در زندگی شون رقم خورده. بابام که خیلی ناراحت شد، آخه فکر ک
چرا این همه سال توی دانشگاه درس خوندم متوجه نشدم که استاد هم می تونه در حق آدم خیانت کنه! چرا نفهمیدم میتونه چنان آدم رو به زمین گرم بزنه و بعدش بگه: وا عجب آدمی هستین شما، چرا چسبیدین به زمین گرم!!!


پ.ن: موقت

+ در مقابل افکار منفی ای که در برابرتون هست، مقاومت کنید. دکتر گفت دندونت باید کشیده بشه، بگو بری بالا بری پایین نمی زارم، باید همینطوری درستش کنی. استادت گفت برو دیگه از دست من کاری بر نمیاد. برو دیگه فرصتی نداری. مقاومت کنید. بگید نه هم کا
همین چند لحظه پیش یکی از مریدانمان حال بی حوصله ی ما را دید (در پرانتز بگویم همان مریدی که به ماساج درمانی اش سفارشیدیم) گفت استاد دلتنگ کیستی؟در همان لحظه از فرت تنهایی ناله ای برآوردیم و گفتیم عمه ات!گفت: کی از استادی که اسمش را سخت تلفظ میکنیم بهتر؟ گفتیم ای مردک! تو اسم به این راحتی را نمیتوانی تلفظ کنی؟ حالا خوب بود فیثاغورس میشدیم که اصلا نتوانی بنویسی یا زیگورات چغا زنبیل میشدیدم که هنگ کنی؟ از آنجایی که رئوفیم دلمان سوخت و تلفظش را برا
همان طور که مستحضرید یا شایدم نباشین من الان مستحضرتون میکنم من به مدت هشت ماهه دارم روی یه سری مباحث ریاضی کار میکنم که توی تزم از اونا استفاده کنم. یه قسمتی رو بردم جلو دکتر فرمودند نه از این روش نه.... خب من داشتم یه کار دیگه انجام میدادم و یکم وقفه افتاد توی روند فکر کردن و تعمیم دادن.. دکتر صدام کردن و یه برگه درآوردن و شروع کردند به توضیح دادن.. من یکم هنگ بودم با چشمای گرد نگاهشون کردم.. پرسیدم دارین چیکار میکنین؟؟ قسمتای بعد رو توضیح میدین
کسانی که من را می‌شناسند، می‌دانند که خیلی دیر عصبانی می‌شوم اما اگر در این چند سال چند روز را بخواهم انتخاب کنم که خیلی سخت عصبانیت و ناراحتی خود را کنترل کرده‌ام بی‌شک یکی از آنها روز دفاع از پروپوزال رساله بود. به طور کلی ما باید دو بار از پروپوزال خود دفاع کنیم یکبار در گروه خودمان یعنی جایی که اساتید خودمان حضور دارند و یکبار هم در جلسه تحصیلات تکمیلی جایی که رئیس، معاونین و مدیران دانشکده حضور دارند.
داستان این بود از دو هفته پیش یکی
بالاخره کنکور رو دادم و تموم شد!فارغ از اینکه خیلی ناراحت بودم که بیشتر نخوندم که لااقل خیالم آسوده باشه که جایی که می‌خوام قبول شم، از اینکه تا آخر تابستون پرونده‌اش بسته شده بسی خوشحالم!
هنوز اون جور که باید استراحت نکردم، بعد کنکور که خیلی خسته بودم و همش افتاده بودم، روز جمعه به نظافت خونه! گذشت، و از شنبه هم اومدم سرکار! ضمن این‌که به دوستم قول دادم تا دوشنبه تمرینش رو براش انجام بدم! و همچنان پرونده پروژه کارشناسیم و اون یه درسی که می
عدالت آموزشی یعنی همه‌ی امکانات تهران جمع نباشه! یعنی خوبان از اساتید و پژوهشکده و غیره تهران نباشه! یعنی استادت برای اینکه چند ماه دیگه باید برگردی به شهرت و دور باشی از مرکز بازم بهت پیشنهاد پژوهشی بده! عدالت آموزشی یعنی قبلش اینقدر عدالت برقرار باشه که سطح اقتصاد و معیشت اینقدری باشه که بتوان به فکر آموزش بود! عدالت آموزشی یعنی در ۱۲-۱۷ سال درس خواندن مهارت یادگرفته باشی که بعد این همه سال حداقل درآمدی برای شرکت در کلاس و خرید کتاب داشته
مامان به شدت با داروهای من مشکل داره. چون هم اسم دهن پر کنی داره، هم دوز دهن پر کنی. حالام که بابای هفتاد ساله ی سکته مغزی کرده آشنامون که همین قرص رو میخورده عمرشو داده به شما، فکر میکنه من یه آدم خیلی بیمارم و به زودی عمرم رو خواهم داد به بقیه! خلاصه که پرسید دیدی استادت رو؟ گفتم بله و داروهامو سه ماه دیگه تمدید کرد. نگفتم یه ال اف تی (تست عملکرد کبد) هم خواست، چون فکر میکرد چار روز دیگه پیوند کبدی چیزی میخوام مثلا :)) دوباره صداشو خیلی خردمندانه
دوری از خونواده به خودی خود موضوعی آزار دهندس.و دلتنگی اش همیشه اذیتت میکنه
این دلتنگی وقتی بدتر میشه وقتی خفه ات میکنه که عزیز ترین کست حالش خوب نباشه
که مریض باشه..که امروز که سونو انجام داده دکتره براش نمونه برداری نوشته که هنوز
چند روز دیگه نوبتش باشه هی فکرت سمت چیزهای نگران کننده بره هی به خودت بگی طیب خفه شو
چیزی نیست..خوش خیمه..نگرانی نداره بعد دوباره دوباره دوباره........
این وسطت استادت نمره تو نزنه سرگردون باشی بلا تکلیف باشی ندونی چی
دوری از خونواده به خودی خود موضوعی آزار دهندس.و دلتنگی اش همیشه اذیتت میکنه
این دلتنگی وقتی بدتر میشه وقتی خفه ات میکنه که عزیز ترین کست حالش خوب نباشه
که مریض باشه..که امروز که سونو انجام داده دکتره براش نمونه برداری نوشته که هنوز
چند روز دیگه نوبتش باشه هی فکرت سمت چیزهای نگران کننده بره هی به خودت بگی طیب خفه شو
چیزی نیست..خوش خیمه..نگرانی نداره بعد دوباره دوباره دوباره........
این وسطت استادت نمره تو نزنه سرگردون باشی بلا تکلیف باشی ندونی چی
1 - چطور علاقتون رو پیدا کنید ؟ 




اول از همه چیز باید بدونی که دانشگاه اومدنت به این معنی نیست که توی یه 
رشته‌ای تحصیل می‌کنی ، مدرک می‌گیری و بعدش فرش قرمز پهن می‌کنن جلوت که آقا بفرما خوش اومدی! 
نه عزیزم ، از قدیم گفتن به همون اندازه که پول میدی ، آش می‌خوری! تو صرفا یه مدرک داری دستت و اما تخصص رشته‌ای که داری تحصیل می‌کنی رو داری ؟ اصلا علاقه‌ای به رشتت داری ؟ قبل از همه چیز فقط نیم ساعت ، وقت زیادی نیستا! فقط نیم ساعت ، با خودت فکر کن ک
خب خب خب 
 
از هنر گرفته تا تربیت بدنی دیگه همشون گروه گذاشتن :دی
جای شکرش باقیه که توی تلگرام گروه گذاشتن وگرنه گوشی من هیچکدوم از پیام رسان ها رو ساپورت نمیکنه حتی واتسآپ :دی
 
دیشب و امروز خیلی خیلی سرم شلوغ بوده به طوری که دیروز یک برنامه نوشتم ( انصافا کار سختی بود) 
و امروز هم سه تا طرح درس با یک دونه فرم آزمایش و همچنین یک ویدیو باید برای استادم میفرستادم .
دو تا کلاس مجازی هم داشتیم که دیشبی خیلی استرس زا بود چون میپرسید و میگفت باید فایل
۱. این روزها که با مادرم رابطه بهتری دارم و باهاش صمیمی شدم و برام آنیتا خانوم نیست و مامانه بیشتر باهاش حرف میزنم نظرش رو میپرسم و اجازه میدم که نظر بده و به نظراتش فکر میکنم و فقط میتونم بگم واقعا در عجبم چقدر مادرم با چیزی که توی ذهن من بود فرق داره و چقدر صمیمی‌تره.
۲. این روزها ملتی نگران من هستن سر همون چیزی که شاید روزی روزگاری بیام براتون بگم شایدم هیچ وقت نگم اما این وسط نگرانی تارزان غیرتی و البته آرامشش برام لذتبخش‌تر از همه بوده و ب
دیروز روز به شدت شلوغ و پر استرسی داشتم. صبحش قرار بود امتحان جامع زیست و عربی بدم پیش معلم هام .
خیلی برام مهم بود که معلم هام نتیجه زحماتشون رو ببینن. چون میدونستم کم کاری کردم و نمی خواستم نا امیدشون کنم!
از نظر من خیلی مهمه که معلم یا استادت بهت ایمان داشته باشه و امیدوار باشه‌!
من خودم از اعماق وجودم احساس میکنم واقعا به خانم "ز" ظلم کردم! امسال هفتمین سال هست که میشناسمش ! از دوم راهنمایی به بعد همیشه کنارم بود و بهم امید میداد و همیشه بهم ا
ماجرا های منو دیسک! 
فکر کن رفتم دکتر عکس رادیولوژی رو ببینه بعد میپرسه چیکاره ای منم گفتم هیچی تازه درسم تموم شده بعد اون بگه چی خوندی منم گفتم بیوشیمی و بعد قیافه دکتر رو ببینی که یه نگاه تحسین آمیزی بهت انداخته و کلا حواسش از عکس و دردت پرت شده و میگه کجا درس خوندی و رفرنستون چی بود و استادت کی بود و منم جوابشو میدم و اونم میگه حتما لنینجر زبان اصلی بخر بخون! 
تو جلسه سوم که ام آر آی رو دید گفت دیسک شدید داری و ارجاع میدم به جراح مغز و اعصاب و
همینطور درحال نگارش کتب جدیدمان بودیم که یکی از مریدانمان با اضطراب فراوان وارد شد... گفت استاد چه کنم؟گفتیم: ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﺳﺎﻦ ﺑﺎﺪ ﻔﺖ ﻫﻢ ﺍﻧﺪﺭﻭﺪ ﻭ ﻫﻢ iOS ﺗﺎ ﺣﺪ ﺯﺎﺩ ﺩﺭ جد و آباد ﺧﻮﺩ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ی اصیل و مایه دار یکسان ﻫﺴﺘﻨﺪ. دیگر نگویم از کجا فهمیدم سوالش چیست که خودتان از دانش ما تاحدودی باخبرید. پس از آن گفتم iOS ﺩﺍﺭﺍ ﺎﻪ Mac OS X ﺍﺳﺖ ﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻨﺘﺎﺵ ﺍﺻﺎﻟﺘﺎ ” ﻧﻮﻋ BSD ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﺷﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺳﺴﺘﻢ ﻋﺎﻣﻞ ﻮﻧﺲ
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.






param name="AutoStart" value="False">












آقا من دیروز اینقد تو این آفتاب ها توی خیابون دوییدم تا ب کارهام برسم آفتاب سوخته شدم.حس می
آقا هر کسی غیب میشه قرار نیست عروس یا داماد شده باشه که! من سنت شکنم نه عروس شدم نه قراره عروس بشم نه خبر مشابه! 
یادتونه گفتم استادم گفتن یک کاری دارن و اینا؟ آقا باورم نمیشه یعنی شوک بودم قشنگ استاد جان می‌خواستن توی تصحیح برگه‌های امتحان بهشون کمک کنم دیگه نگم چقدر حس خفنی داشت که استادت انقدر قبولت داشته باشه. البته شکر خدا خود استاد همه اوراق امتحانی رو صحیح کردن حالا چرا؟ چون اگه من توش دخالتی داشتم یقینا دیگه نمیشد دهن یکسریا رو بست ه
که چیز محکمی روی اون یکی دستم که روی سنگفرش بود، فرود اومد و خرد شدن استخون دستم رو با تمام وجودم حس کردم و بی‌اختیار جیغ کشیدم و دستم رو عقب کشیدم.
سریع بلند شدم و دست زخمیم رو توی اون دستم گرفتم و از درد، اشک توی چشمام جمع شده بود و پوست دستم خراشیده شده بود وخون دستم روی زمین میچکید ومن گوشه‌ی دیوار مثل یه گنجیشک بارون زده ایستاده بودم و سرم رو به یقه ام برده بودم.
نگاهم به یه جفت کفش مشکی مارکدار وبراق با یه شوارجین جذبی مشکی افتاد.
انگار از
برای دخترخاله ی کوچکم خواستگار اومده! یکی از بچه های دانشگاهش...
البته از وقتی دانشجو شده چندتایی خواستگار داشته که خاله به بهانه کم سن بودنش رد کرده و در نطفه خفه شدن!
وسط تموم این بهبوهه ها و اتفاقات...من کتاب میخونم....کتاب میخونم و در کنارش راهنماییش میکنم....کتاب میخونم و در کنارش میرم مطلب راجع به ازدواج و آگاهی و صحبت و ... سرچ میکنم و براش میفرستم....کتاب میخونم و توی ذهنم جسم کوچکش رو از نظر میگذرونم و میگم: برای ازدواج خیلی کوچیکه....کتاب میخ
صدای عصای صابخونه میاد

مثل صدای یه روح هست که سرگردونه

مثل صدای مرگ میمونه برام گاهی

خیلی سنش بالاست

و من خیلی میترسم بیفته و بلایی سرش بیاد


 

برای همین وقتی که خونه هستم حواسم جمعه که یه وقت بلایی
سرش نیاد یا سر خودش نیاره.


 

امروز بارون خیلی قشنگی توی ونکوور بارید

رفتیم پیاده روی توی Stanley Park

بابک توی خیلی بچگیاش دو سه قسمت از "بابا لنگ
دراز" یا همون جودی آبوت خودمون رو دیده.

دلیل اینکه بقیه ش رو ندیده اینه که پدر و مادرش در دوره
هویدا و
سلااااااااااام سلاااااااااام سلااااااااام سلااااااااااام خوبید؟منم خوبم! جونم براتون بگه که اومدم یه کوچولو بنویسم و برم چون امتحانامون نزدیکه و باید بشینم برنامه ریزی کنم برا درس خوندن،تازه کارای عملیم هم مونده و کارشناس رشته مون خانم لنگر نشین هم از اون ور زنگ زده که استادت میگه پو.رو.پوزالت مشکل اساسی داره و به من زنگ بزنه به اونم زنگ زدم گفته دوباره تایپش کنم و براش با ایمیل بفرستم تا رو نسخه تایپ شده اش اشکالاتشو برام بنویسه..خلاصه ا
سلام.
به هیچ وجه، مقدمه چینی ام نمی آید و ترجیح می دهم یک دفعه بزنم به دل مطلب!
چیزهایی که غالب مردم در مورد جذب می دانند شامل یک سری کلیات ناقص و چند تکنیک است؛ اما اینها همه ماجرا نیست. برای این که بتوانیم خواسته هایمان را جذب کنیم و کائنات را با خودمان همراه سازیم، لازم است که در شروع ما با کائنات همراه شویم و این، همان قدر که ساده نیست، ضروری و مهم است. 
یکی از اساسی ترین کارهایی که در این زمینه باید انجام داد، تلاش برای پاکی ظاهری و باطنی اس
سلام.
به هیچ وجه، مقدمه چینی ام نمی آید و ترجیح می دهم یک دفعه بزنم به دل مطلب!
چیزهایی که غالب مردم در مورد جذب می دانند شامل یک سری کلیات ناقص و چند تکنیک است؛ اما اینها همه ماجرا نیست. برای این که بتوانیم خواسته هایمان را جذب کنیم و کائنات را با خودمان همراه سازیم، لازم است که در شروع ما با کائنات همراه شویم و این، همان قدر که ساده نیست، ضروری و مهم است. 

یکی از اساسی ترین کارهایی که در این زمینه باید انجام داد، تلاش برای پاکی ظاهری و باطنی اس
 
 
 
یکی ازدلائل وقوع  حادثه ی جانسوز عاشورا عدم آگاهی و فقدان بینش مردم در باور هایشان ویا در واقع  توهم دانایی آنها و بسیاری از نخبگان  آن زمان بود.
فقربینش و ظاهرگرائی وقشریگری در درک دینداری و زمان ناشناسی مردم ، ناشی از عدم آموزش و فقدان آشنایی و تربیت درست  آنان درحوزه ی فهم دینی بود.که باعث عقیم ماندن باورها وآموزه های دینی خواهد گردید
 امام زین العابدین (ع). پس از واقعه ی جانگداز عاشورا  مصمم شدند تا مردم را به حقوق شان درقبال خدا و خ
نوشته‌ی
حاضر مقاله‌ای است با همین عنوان از دکتر محمد صال مصلحیان، استاد ریاضی دانشگاه فردوسی، که در آن با
زبان طنز دوره‌ی دکتری در برخی از دانشگاه‌های ایران را نقد کرده است. این
مقاله را سال‌ها پیش خوانده بودم، اما به نظرم ارزش بارها خواندن (و البته
توجه) را دارد.
سالها
پیش مقاله‌ای خوانده بودم تحت عنوان «درسی در بد درس دادن» که در آن
نویسنده تلاش نموده بود به معلمان بگوید چه کارهایی نباید در کلاس درس
انجام دهند. همان داستان لقمان حکی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها